سلام کردن گاه رسمیتی میدهد که نمیشود از دل حرف زد. بگذارید آخرین ردیف سینما نشسته باشم و خیره به نقشآرایی شما روی پردههایی که روزگاری نه چندان دور پارهاش میکردید، حرف بزنم.
ما نه گوسفندیم و نه خود را به خریت زدهایم. تنها تفاوتمان اینست که بلندگوها را به شما دادهاند و تماشاچیگری را به ما پیش فروش کردهاند. شما میتازید و گرد و خاک میکنید … ما چشمهایمان از غبار ِشما و اشکهایمان گِل میشود، اما چیزی نمیتوانیم بگوییم. نه اینکه آزادی بیان نداریم … چرا داریم، مشکل اینجاست که آزادی پس از بیان نداریم.
روی سخنم با شماست که گیشهها را در دست گرفتهاید، و آنقدر عوامل پشت صحنه دارید که سالی یک فیلم را ساخته تدوین و میکس کنید، تا عیدها کنار سفره هفت سین برای فرزندانتان از خستگیهای یکسال زحمت بگویید و آنها به شما افتخار کنند که چه مردانه دم از حقیقت میزنید.
دلم از روزگاری میگیرد که » آدم برفی» ، جرم بود. «مارمولک» به زیر پا ها خزید، گربه های اشرافی ایرانی در زیرزمینها بایگانی شد. «دایره» را دو سال دور زدید و دم از سینمای خلاق زدید.
ناصر تقوایی این روزها خاک میخورد… مخملباف پای ماندن نداشت …
بهرام بیضایی با تمام دنیا قهر است.
مسعود کیمیایی هنوز خواب اسطورههایش را میبیند …
پرویز فنیزاده که در خاک باشد، بهروز وثوق که ممنوعه و فاطمه معتمدآریا مفقودالاثر … باید پرچمدار سینمای ما حامد کمیلی شود … باید مسعود دهنمکی اپرای مجلل در گیشهها به راه بیندازد…
باید فریدون جیرانی یک هفته شب نخوابی بکشد تا برنامه ترور شخصیت بازیگرهای ما را بکشد.
بگذار این فریاد نصفهای باشد که از گلوی یک نسل بیرون پریده است.
نسل ما را ببخشید … ما خواستیم نفهم بمانیم … نشد … به خدا نشد …
وقتی «داش آکل» به غیرتمان زد …
وقتی «قیصر» به پاشنههای خوابیدهی ما خندید …
وقتی «مسافران» را نفس کشیدیم …
وقتی «هامون» را به جان نا خودآگاهمان انداختند …
دست ما که نبود. ما «گاو ِ » مهرجویی را دیده ایم که گاو نمانیم …
ندانستیم از» باشو» هم غریبه ای کوچکتر میشویم.
ما را ببخشید که طعم سینمای خوب را چشیده ایم …
ما را ببخشید اگر دستهای لرزان اکبر عبدی در «مادر» از یادمان نرفت …
اگر کمر خمیدهي معتمد آریای «گیلانه» را تا خوردیم …
اگر با حاج کاظم » آژانس شیشه ای» ، عذاب وجدان گرفته ایم …
اگر در» مهاجر» ، جبهه هایمان را دید زده ایم .اگر طعم ناب گیلاس را چشیدهایم.
اگر پای » بایسیکلران»، خوابمان گرفت و به خود فحش دادیم.
اگر فریماه فرجامی را خندیدید و ما خاطراتمان آتشمان زد …
شما اهل به خود آمدن نیستید، نبودید … اما بدانید سکوت ما از سر بی کسییست …
مارا در این بی کسی گِل گرفتهاید و دل این نسل برای «ناخدا خورشید» ها تنگ است …
ما خون دل میخوریم و بزرگان این سینما سکوت میکنند ….
شما هم میتازید ….
آقای اخراجیها
آقای پایان نامه
آقای ضد سینما
اینجا هرچه شود ….. هر چه باشد ….هنوز ایران است
کاش این نسل آنقدر غیرت داشته باشد تا گوش همیشه طلبکار شما را، به این نوشته برساند …
برگرفته از وبلاگ افق روشن
«اینجا هرچه شود ….. هر چه باشد ….هنوز ایران است»
ایکاش هنوز باشد 😦
ایکاش ….
سلام مامان دریای عزیز. خواستم سلامی کرده باشم و حالت رو بپرسم.
راستی بالاخره کار شما و بچه ها چی شد؟ ویزا به شما هم دادن؟
سلام تیتی جان
خانوم سلام از بندست 🙂 امیدوارم که خوب باشی و حسابی مواظب پارسا کوچولو – متاسفانه هنوز از وضع کار ما خبری نیست ولی قطعا تا پایان ماه آگوست وضعمون معلوم میشه (توکل به خدا)
سلام چند وقت ننوشتین نگرانتون شدم امیدوارم سالم و سلامت باشید سلام من را به همسر محترمتون هم برسونین
شاد و سلامت در پناه حق
رضا
سلام دوست عزیز
ممنون از احوال پرسیتون – ما مهمونداریم و خلاصه سرمون خیلی شلوغه – شما هم شاد و سالم باشین و سلام برسونین
عزیزم مطلب بسیار جالبی بود
این روزا ازت خبری نیست؟ احتمالا بابا و مامان اومدند
حتما از مسخره بازی های جدید اداره مهاجرت هم خبر داری
سلام سروناز جان
آره حسابی سرم گرم مامان و باباست . بعله که خبر دارم …………… 😦
سلام دوست عزیز. خیلی وقته خبری ازت ندارم. امیدوارم که کارها خوب پیش بره
سلام نیلو جانم
آره من ماه پیش خیلی سرم شلوغ بود ولی الان کمی سرم خلوت شده .ممنون از احوال پرسیت . مواظب خودت باش
افسوس که وقتی به خود می آییم دیگر دیر است! همگی، با زخمی در دل و کوله باری بردوش، می گریزیم، و پای جنگیدن نداریم…
وبلاگت خوندنیه مامان دریا.. با چند ماه تاخیر لینکت کردم!
زخمی بر دل و کوله باری بردوش 😦
شما لطف دارین و ممنونم از لینک کردن کوله بار
سلام چند وقته خبری ازتون نداریم
نگران شده بودم
امیدوارم حالتون خوب و خوش و سالم و سلامت باشین
سلام من را به آقا… برسونین
رضا
سلام آقار رضا
شرمنده از اینکه دیر جواب کامنتتون رو دادم – ما خوبیم و سرگرم کار شدید و مهمونداری – از اینکه جویای احوال ما هستید خیلی ممنونم سان شاین رو سلام برسونین و ارغوان رو ببوسید . همسر خان هم سلام می رسونن و جویای احوال شما و خانواده هستن
سلام مامان دریا گل
معلوم هست کجایی؟؟؟ نگرانت شدم …
اوضاع روبه راهست ؟؟
سلام عزیزم
من هستم و به حسابی گرفتار کار و مهمون داری ولی تازه سرم یکم خلوت شده و دوباره می تونم آپ کنم – از احوال پرسیت ممنونم
سلام عزیزم نیستی. خبری ازت نیست نگرانتم
لطفا پیامی بگذار و ما را از نگرانی درار
از دور میبوسمت دوستم
سلام سروناز جان
ممنون از سراغ گرفتنت . ما خوبیم و به غایت گرفتاری از چند جهت – من هم می بوسمت و بازم ممنون